گره‌گشایی راننده‌تاکسی با دل امام رضایی

پنجشنبه 03 آبان 1403

خادم‌یاران امام علی بن موسی‌الرضا (ع) با حضور در منزل راننده‌تاکسی که بدون هیچ شناخت قبلی و فقط به عشق امام رضا از کار فردی که در اتومبیل وی سوار شده و زائر امام رضا بود گره‌گشایی کرد، تقدیر کردند.

Cover

مریم عسگری در گفتگو با خبرنگار «آستان نیوز»؛ از گره‌گشایی فردی می‌گوید که در نقش یک راننده‌تاکسی اما به عشق آقا علی بن موسی‌الرضا فرشته نجات زندگی آن‌ها می‌شود.

این زائر امام را اظهار کرد: چند ماه پیش، بین صدها نفر پرسنل محل کار همسرم در قرعه‌کشی سفر مشهد به‌صورت کاملاً رایگان اسم ما درآمد و آقا ما را برای عرض ادب و ارادت از بین این جمعیت پذیرفتند.

وی ادامه داد: در تب‌وتاب آماده‌شدن برای حضور نزد شمس الشموس و آقای دلدادگی بودیم؛ اما تماس‌های پی‌درپی طلبکار ۲۵۰ میلیونی ما را دو دل کرده بود و نمی‌دانستیم با این شرایط که آبروی ما در خطر است آیا چطور می‌توانیم به پابوسی مولا برویم؟ 

عسگری ادامه داد: صبح آن روز یکی از اقوام که معرف ما برای دریافت پول از آن طلبکار بود با ما تماس گرفت و گفت: چرا بدهی این فرد را ندادید و او منتظر دریافت بدهی‌اش است و نمی‌تواند صبر کند و با تماس‌های مکرر این واسطه و فرد طلبکار آبروی ما به خطر افتاده بود تا اینکه همسرم تاکسی گرفت و برای کاری از منزل خارج شد.

وی افزود: در همین حین که او در تاکسی نشسته بود چندین بار طلبکار و آن فردی که واسطه این بدهی شده بود با همسرم تماس می‌گیرند و خود من هم چندین مرتبه برای همین مسئله با همسرم تماس گرفتم و گفتم: برای اینکه آبروی ما در خطر است و باوجوداینکه سفر ما رایگان است؛ اما نه‌تنها مجبوریم از پابوسی آقا امام رضا انصراف بدهیم؛ بلکه حتی شده من یکی از کلیه‌هایم را می‌فروشم تا این پول را تهیه کنیم و آبرویمان حفظ شود.

و همسرم همچنان پریشان و آشفته در مسیر، داخل تاکسی پاسخگوی ما پشت تلفن همراهش بود و راننده‌تاکسی ناخودآگاه متوجه پریشانی همسرم شده و می‌فهمد که ما زائر امام رضا هستیم و درعین‌حال با چنین مشکلی مواجه هستیم و به همسرم می‌گوید: شما زائر امام رضا هستید و آقا خود می‌داند که چه کند و ان‌شاءالله گره از کارتان باز می‌شود و همسرم نیز به او می‌گوید همین که به من دلداری دادید از شما ممنونم و به مقصد که می‌رسد از راننده خداحافظی کرده و می‌رود.

وی با چشمانی اشک‌آلود ادامه داد: در همان لحظه امام رضا علیه‌السلام که با منت بر سرمان ما را طلبیده بود به دل این ارادتمند خود انداخته که گره‌گشای کار ما باشد.

وی تأکید کرد: به قربان آن آقایی بروم که وقتی می‌طلبد خود می‌داند چگونه گره‌گشای کار زائر خود باشد.

این زائر امام رضا ادامه داد: همچنان گریه می‌کردم و بر خلاف میل باطنی وسایل سفر را جمع می‌کردم تا اینکه ساعت ۱۰ ونیم شب همسرم بادل و تنی خسته به منزل آمد، از ظاهرش فهمیدم پولی جور نشده و همین شد که سؤال نکردم؛ اما منتظر بودم بگوید حل شد، تا اینکه همسرم به اتاق رفت و طبق عادت سر سجاده نشسته و شروع به ذکر خدا کرد و دل به معبود داد و من در آشپزخانه مشغول کار بودم که ساعت ۱۱ ونیم پسرم صدا زد مامان بیا اتاق ببین چه اتفاقی برای بابا افتاده؟

وی ادامه داد: وارد اتاق شدم از حالت همسرم ترسیدم فکر کردم اتفاقی افتاده مثل ابر بهار گریه می‌کرد و فقط گوشی در دستش بود، به او گفتم برای کسی اتفاقی افتاده؟ جواب نمی‌داد، چشمانم به صفحه گوشی خورد، دیدم پیامی روی آن بود نوشته مهندس جان من ۲۰۰ میلیون در بانک برای وام گذاشتم، شماره شبا بده به کارتتان بریزم تا یک‌گوشه از مشکلتان حل شود، صبح هم ۲۰ میلیون تومان دیگر می‌ریزم، خدا بزرگ است.

با دیدن این پیام داشتم سکته می‌کردم.

در ادامه مهدی بادامی همسر خانم عسگری ادامه ماجرا را مطرح کرد و گفت: وقتی در آن لحظه همسرم پرسید این فرد کیست که چنین پیامی به تو داده گفتم: من در اتومبیل شخصی بودم که شغلش راننده اسنپ نبود و می‌گفت: ۳ ماه است اسنپ روشن نکرده بودم و در کار دکوراسیون داخلی منازل هستم؛ اما امروز بعد از مدت‌ها اسنپم را روشن کردم و قسمت بود جنابعالی را سوار کنم، وی با دیدن این تماس‌ها جویای ماجرا شد و به او جریان و اینکه زائر امام رضا هم هستیم را گفتم و او به من گفت: نگران نباشید خود آقا مشکل شما راحل می‌کند و مرا دلداری داد و من با تشکر از دلداری‌اش از او خداحافظی کردم تا اینکه الان که در حال سجده بودم صدای پیام گوشی آمد و پس از اینکه سر از سجده برداشتم این پیام را روی گوشی دیدم.

وی ادامه داد: همسرم گوشی را از من گرفت و به وی پیام داد که شما چه کسی هستید که چنین لطف بزرگی می‌خواهید در حق ما بکنید؟ و او در پاسخ گفت: نوکر کوچک امام رضا هستم و رأس ساعت ۱۲ دیدیم ۲۰۰ میلیون تومان به کارتم واریز شد و ما تا صبح گریه کردیم و خدا را شکر می‌کردیم و صبح هم مابقی پول را واریز کردند و ما به سفر رفتیم؛ اما تا به حرم رسیدم فقط گفتم: امام رضا من شرمندم مرا ببخش که ما چقدر از حال ما باخبری ما درک نداشتیم.

در ادامه آرش حمیدی راننده اسنپ از ماجرای آن شب و آن تصمیم بزرگ گفت: از کودکی در دامان مادری بزرگ شدم که ارادت بسیاری به امام رضا علیه‌السلام داشت تا اینکه به خدمت سربازی رفتم و روز آخر دوره آموزشی ما، با روز ولادت آقا علی بن موسی‌الرضا (ع) هم‌زمان شده بود و برای ما شیرینی آوردند و همان جا به امام رضا گفتم حالا که امروز تولد شماست و ما هم شیرینی تولد شما را خوردیم شیرینی این روز را برای من دوچندان کن و برنامه‌ای بریز تا برای دوران خدمت سربازی، من یک جای خوب و راحتی بیفتم.

این را به آقا گفتم و قرار شد برویم برای تقسیم‌بندی، ۲۵۸ نفر بودیم و از بین ما ۲۵۰ نفر تعیین تکلیف شدند و به شهرهای مختلف از زاهدان و اهواز گرفته تا کرمان و تهران منتقل شدند و برای ما هشت نفر باقی‌مانده هیچ تکلیفی معین نبود تا اینکه از پادگان مشهد تماس گرفتند و گفتند: کل این هشت نفر را به پادگان ما بفرستید و از همان جا بود که متوجه عنایت آقا امام هشتم شدم و در حین خدمت فرماندهان احترام خاصی به ما می‌گذاشتند و وقتی با یکی از آن‌ها صحبت کردم گفت: شما مهمانان خاص امام رضا در این پادگان هستید و ما به همین جهت با شما مانند سربازان معمولی رفتار نمی‌کنیم و احترام خاصی به حرمت آقا برای شما قائلیم.

وی ادامه داد: دوران خدمت سپری شد و روز آخر برای خداحافظی نزد آقا امام رضا رفتم گفتم آقاجان شما که تا کنون این‌چنین به ما لطف داشتید الان همکاری کنید که بعد از اینکه به شهرم بازگشتم کسب‌وکار پر رونقی پیدا کنم و طعم درآمد بالا و خوبی را بچشم و خلاصه نامه‌ای در حرم انداختم و به اصفهان بازگشتم و پس از مدتی با من از طرف دفتر ریاست‌جمهوری تماس گرفتند و گفتند: ما نامه شما را خوانده‌ایم و شما باید بروید نزد آقای رضایی در خیابان هشت‌بهشت اصفهان صندوق مهر امام رضا و پیگیر کارتان شوید و من متوجه شدم که چقدر زیبا امام رضا مرا به آقای رضایی و امام هشتم به خیابان هشت‌بهشت و آن هم صندوق مهر امام رضا حواله داده است و این بسیار برایم جذاب بود و متوجه لطف بی‌کران آقا امام رضا شدم و از آن سال گشایش ویژه‌ای در کار و زندگی من ایجاد و در لحظه‌لحظه زندگی‌ام وجود پر مهر امام رضا علیه‌السلام را حس می‌کردم.

این ارادتمند به آقا امام هشتم ادامه داد: گذشت تا روزی که متوجه مشکل این زائر امام رضا شدم، نیم ساعتی با خود اندیشیدم که الان باید به‌پاس آن همه لطفی که امام رضا در لحظه‌لحظه زندگی‌ام داشته قدمی برای زائرانش بردارم و سپس ماجرا را با همسرم در میان گذاشتم و اول حرفی از امام رضا نزدم و فقط گفتم می‌خواهم به فردی کمک کنم و همسرم مخالفت کرد که چطور وقتی کسی را نمی‌شناسی و نمی‌دانی چه شخصیتی دارد می‌خواهی این میزان پول را در اختیار او قرار بدهی درحالی‌که این پول را در بانک گذاشتیم تا زخمی از زندگی خود باز کنیم؟

وی گفت: به همسرم گفتم اینها زائر امام رضا هستند و من به‌خاطر امام رضا می‌خواهم این کار را بکنم، وقتی همسرم اسم امام رضا را شنید با من هم عقیده شد و با هم تصمیم گرفتیم که قدمی به عشق آقا علی بن موسی‌الرضا (ع) برداریم و گرهی از کار زائرانش باز کنیم.

در ادامه خانم عسگری که اشک در چشمانش حلقه‌زده بود خطاب به این جوان گفت: درود بر دل بزرگ شما زن و شوهر جوانی که امام رضا دلتان را دریایی قرار داده و این‌چنین گره‌گشای زائر امام رضا شدید.

و اینجا بود که خادم‌یاران امام رضا با پرچمی که آرم آستان مقدس علی بن موسی‌الرضا (ع) را داشت و طبقی که در آن نبات متبرک حرم امام رضا بود با آن مدح آقا که می‌گوید: «ای صفای قلب زارم هر چه دارم از تو دارم، تا قیامت ای رضا جان سر زخاکت بر ندارم، منم خاک درت غلام و نوکرت» وارد منزل این ارادتمند به آستان علی بن موسی‌الرضا (ع) شدند و ضمن بوسیدن این پرچم، خادم‌یاران نبات‌های متبرک را به‌عنوان هدیه این گذشت بزرگ به این زن و مرد ارادتمند به آقا علی بن موسی‌الرضا اهدا کردند.

 

 

خبرنگار: الهام خانی